www.iiiWe.com » نرم کردن فولاد

 صفحه شخصی حمید رستمی   
 
نام و نام خانوادگی: حمید رستمی
استان: البرز - شهرستان: کرج
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: یک
شغل:  مدیر عامل شرکت سراگستر افق- نمایندگی انحصاری سقفهای دال پشت بنددار , و تیرچه ها فندوله فلزی در استان البرز
تاریخ عضویت:  1389/06/27
 روزنوشت ها    
 

 نرم کردن فولاد بخش عمومی

9

نرم کردن فولاد - متنی زیبا برای تذکر به خودم


لاینل واترمن داستان‎ ‎آهنگری را می‌گوید که پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، ‏تصمیم گرفت روحش را وقف خدا‎ ‎کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، ‏اما با تمام پرهیزگاری، در‎ ‎زندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش ‏مدام بیش‌تر می‌شد‎.
یک روز‎ ‎عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: ‏‏«واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات ‏بدتر شده، نمی‌خواهم‎ ‎ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر ‏معنویت به خود داده‌ای،‎ ‎زندگیی‌ات بهتر نشده‎.‎
آهنگر مکث کرد و‎ ‎بلافاصله پاسخ نداد‎.‎
سرانجام در سکوت،‎ ‎پاسخی را که می‌خواست یافت‎.‎
این پاسخ آهنگر‎ ‎بود‎:
در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم‎. ‎می‌دانی چه طور ‏این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت‎ ‎می‌دهم تا سرخ شود. ‏بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به‎ ‎آن ضربه می‌زنم، تا ‏این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب‎ ‎سرد فرو می‌کنم، و ‏تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر‎ ‎ناگهانی دما، ناله می‌کند ‏و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به‎ ‎شمشیر مورد نظرم دست بیابم. ‏یک بار کافی نیست‎.‎
آهنگر مدتی سکوت کرد و‎ ‎سپس ادامه داد‎:
گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را‎ ‎بیاورد. حرارت، ‏ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد،‎ ‎هرگز تیغه‌ی ‏شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه‎ ‎زباله‌های کارگاه ‏میاندازم‎.‎
باز مکث کرد و بعد‎ ‎ادامه داد‎:
می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر من‎ ‎وارد کرده، ‏پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از‎ ‎آبدیده شدن ‏رنج می‌برد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است : «خدای‎ ‎من، از آنچه ‏برای من خواسته‌ای صرفنظر نکن تا شکلی را که تو می‌خواهی، به خود‎ ‎بگیرم. به هر ‏روشی که می‌پسندی ادامه بده. هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما‎ ‎هرگز، هرگز مرا ‏به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتاب‎ ‎نکن‎».‎

سه شنبه 17 آبان 1390 ساعت 12:08  
 نظرات    
 
امیر یاشار فیلا 18:19 سه شنبه 17 آبان 1390
3
 امیر یاشار فیلا

همچون دیگر انتخاب‌هایتان، خواندنی و آموزنده بود، آقای مهندس.
به‌ویژه نکته‌ی نهفته در این جمله را بسیار پسندیدم و توجه دیگر دوستان را هم به آن جلب می‌کنم:

«آهنگر مکث کرد و‎ ‎بلافاصله پاسخ نداد‎».
مهدی ناظمی 20:46 سه شنبه 17 آبان 1390
1
 مهدی ناظمی
دعای آخر متن خیلی جالبه.
فرد دعا کننده باید خیلی به خدا اعتماد داشته باشه که لب به اعتراض باز نکنه!
م افتخاری 09:18 چهارشنبه 18 آبان 1390
1
 م افتخاری
با سپاس
با توجه به متن به نظر میرسد که "آبدیده شدن فولاد" نسبت به " نرم شدن فولاد" عنوان مناسب‌تری باشد
مسعود احمدنژاد 11:17 پنجشنبه 19 آبان 1390
1
 مسعود احمدنژاد
بسیار عالی. بسیار عالی
ممنون مهندس. کاش به این مطالب فقط به عنوان یک روزنوشت زیبا نگاه نکنیم.
حمید رستمی 00:09 شنبه 21 آبان 1390
0
 حمید رستمی
سپاس و درود به همه شما عزیزان.